سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند متعال، بنده ای را دوست دارد که چون بفروشد، آسانگیر باشد ؛ چون بخرد، آسانگیر باشد ؛چون قضاوت کند، آسانگیر باشد ؛ و چون قضاوت بخواهد، آسانگیر باشد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تسنیم

 

وأمرهم شوری بینهم؛

وکارآنها از طریق مشورت در میانشان انجام می شود.

                                                سوره شوری /آیه 38

-در زبان عربی "شِرتُ العسل وأشرتََُه" به

معنای جدا کردن عسل از موم به کار رفته است .در این کار عسل خالص از ناخالصی جدا می شود.مشورت نیز از همین ریشه وبه معنای نظر خواهی از دیگران است . گویا با این کار نظر درست از نادرست مانند عسل از موم جدا می شود.

-هر یک از ما هر قدر هم که صاحب فکر واندیشه باشیم نمی توانیم به همۀ جنبه های یک کار توجه کنیم وبعضی از ابعاد مسأله برایمان پنهان خواهد ماند.در مشورت ،عقل وتجربۀ دیگر انسان ها به کمک ما می آید وجنبه هایی از کار که مورد غفلت واقع شده ،روشن می شود.در نتیجه می توانیم بهتر تصمیم بگیریم.

 

 -قرآن کریم مشورت را یک امر موقتی وزود گذر ندانسته و به مؤمنان سفارش می کند همیشه در کارهای مهم خود با اهل فن مشاوره نمایند.

- خداوند پیامبر اسلام را با همۀ دانایی که داشت به مشورت در کارها توصیه می کند.مطالعۀ روش زندگی ایشان هم گواه این مطلب است. ایشان با وجود آنکه رهبر جامعۀ اسلامی بودند ازنظر یاران خود دربارۀ شیوۀ جنگیدن وکارهایی از این دست بهره می بردند.

-به فرمودۀ پیامبر گرامی کسی که در کارهای خود مشورت کند قطعاًبه راه راست ومطلوب هدایت می شود.

همچنین فرمودند: هیچکس هرگز با مشورت بدبخت و با استبداد رأى، خوشبخت نشده است‏.

امیر مؤمنان ،علی (ع) نیز فرمودند:هیچ پشتیبان وتکیه گاهی همچون مشورت نیست ؛مشورت عین هدایت است.

در سخن دیگری از ایشان آمده است: کسى که استبداد به رأى داشته باشد هلاک مى‏شود و کسى که با افراد بزرگ مشورت کند در عقل آنها شریک شده است

 

-بعضی با مشورت سعی می کنند مسئولیت تفکر واندیشه را از خود سلب کرده واین کار را به دیگری واگذارند.این گروه از این نکته غافلند که هر کس مسئول کار های خویش است وباید براساس نعمت عقل که خدا در اختیار او قرار داده برای کارهای خود تصمیم بگیرد. اکسیرمشورت تنها کمک از دیگران برای تقویت عقل و اندیشه است ونه تعطیل کردن عقل خود.

-وظیفۀ ما پس از مشورت وجمع بندی نظر دیگران، توجه به نتیجۀ به دست آمده است .در این مرحله از سرزنش دیگران ویا سست شدن دربین انجام کار ترسی نداشته وفقط به خدا توکل می کنیم .ما وظیفۀ خود را انجام می دهیم وخدا هم وکیل ومحافظ ما خواهد بود:"فإذا عزمتَ فتوکّل علی الله" (آل عمران/159).

-مطمئناًدر هر موضوعی با هر کسی نمی توان مشورت کرد.باید سعی کنیم کارمان را با متخصص وکسی که از آن اطلاع کافی دارد در میان بگذاریم. از مشورت با افرادی که غرض های شخصی را در مشاوره دخالت می دهند بپرهیزیم؛به سراغ کسانی برویم که خیر خواه ما هستند.علی (ع)سه ویژگی مهم را برای طرف مشاوره بیان می فرمایند:

   1.با افراد بخیل مشورت نکن زیرا تورا از بخشش و کمک به دیگران بازمى‏دارند و از فقر مى‏ترسانند؛

   2. با افراد ترسو مشورت نکن زیرا آنها تورا از انجام کارهاى مهم بازمى‏دارند؛

     3. نیز با افراد حریص مشورت نکن که آنها براى جمع آورى ثروت و یا کسب مقام، ستمگرى را در نظر تو جلوه مى‏دهند.

-مشاوره، مخصوص امور شخصی وروزمرۀ زندگی انسان ونیز نحوۀ اجرای قوانین الهیست.بنابراین دراصل احکام وقوانین  الهی مشورت جایی ندارد. تنها نظر متخصصان دین است که  براساس  وحی خداوند،گفتار ورفتار معصوم ،وظیفۀ ما را در کارهای دینی وشرعی مشخص می کند نه مشورت با دیگران .

 این نوشته در تاریخ 28شهریور1386 در صفحه قرآن روزنامه ایرانچاپ شده است.




مهدی ملک محمدی ::: پنج شنبه 86/6/29::: ساعت 5:48 صبح

شاید از اولیای خدا باشد!

 

یا ایها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم عسی أن یکونوا خیراً منهم ولا نساء من نساء عسی أن یکنّ خیراً منهنّ ولا تلمزوا أنفسکم ولا تنابزوا بالألقاب بئس لاسم الفسوق بعد الإیمان ومن لم یتب فاولئک هم الظالمون

ای کسانی که ایمان آورده اید نباید گروهی گروه دیگر را ریشخند کند شاید آنها از اینها بهتر باشندونباید زنانی زنان دیگر را مسخره کنند چه بسا آنان از اینان بهتر باشندواز خود عیب مگیرید وبه یکدیگر لقب زشت ندهید چه ناپسند است نام زشت بعد از ایمان ،وهرکس توبه نکرد آنان خود ستمکارند.

سورۀ حجرات،آیۀ 11

 

-یکی از رفتار های غیر اخلاقی مسخره کردن ودادن لقب های زشت به یکدیگر است .اگر به دور وبر خود نگاهی بیندازیم به ویژه در شهر های کوچکتر شیوع این بیماری اخلاقی راواضح تر می بینیم. در جامعۀ سیاسی ما هم از این گونه رفتارها کم نیست .کافی است کسی سری به برخی از مجلات وسایت ها بزند. بازارداغ به اصطلاح طنز را خواهد دید که به جای نقد سازنده به هوچی گری ومسخرۀ رقیب می پردازند.

-ثابت بن قیس بن شماس از یاران پیامبر (ص) گوشش سنگین بود .او هرگاه وارد مسجد می شد دیگران به وی راه می دادند تا نزدیک رسول خدا رفته وسخنان ایشان را بهتر بشنود.روزی پس از نماز صبح وپیش از آنکه هوا به طور کامل روشن شود وارد مسجد شد وخواست خود را به پیامبر برساند. از میان مردم رد شد وچند نفر را با این کار آزار داد. یکی از حاضران گفت مگر چقدر جا می خواهی ؟ همین جا بنشین. ثابت ناراحت شد پس از روشن شدن هوا به آن مرد توهین کرد واو را بانام مادرش صدا زد(در زمان جاهلیت مردم را با نام بردن از مادرشان سرزنش می کردند).مرد از خجالت سر افکنده شد!

-ام سلمه از زنان پیامبر کمر خود را با پارچۀ سفید می بست ودو سر آن را به هم گره می زدکه مقداری آویزان می شد.دو تن دیگر از زنان پیامبر با اشاره به ام سلمه واز روی تمسخر به یکدیگر گفتند: او را نگاه کن که چطور زبان سگ را به دنبال خود می کشد!

-خداوند رفتار غیر اخلاقی برخی از مسلمانان نسبت به یکدیگر را به شدت سرزنش می کند.چه بسا آنان که مورد مسخره واقع می شوند از مسخره کنندگان بهترباشند.مگر ما از درون انسان های دیگر آگاهیم؟ شاید همان فردی را که مسخره می کنیم دارای صفات اخلاقی خوب واز اولیای خدا باشد.از این رو بزرگان ما هیچ گاه به کسی به خاطر ظاهرش به با دیدۀ حقارت نگاه نمی کردند.

-در یک جامعه افرادی هستند که بنا به دلایلی در زمانی مرتکب کار زشتی شده اند ویا در خانواده ای به دنیا آمده اند که در میان مردم چندان خوشنام نیستند. چنانچه اینان به لطف پروردگار اکنون در وضعیت اخلاقی مناسبی به سر می برند باید به راحتی از حقوق شهروندی بهره مند شوند. جامعۀ قرآنی گذشتۀ اینها رافراموش کرده وآن را چماقی برای راندن از خود قرار نمی دهد.خداوند از مسلمانان می خواهد پس از ایمان آوردن گروهی از مردم ، آنها را با نام های زشت که یادآور زمان کفر و فسقشان است صدا نکنند.

-افراد جامعۀ دینی همچون اعضای یک پیکرند.ضربه وضرر به عضوی از این پیکر  بیش از هر چیز ضربه به خود است.انسان عاقل حاضر نیست به خود ضربه وزیان وارد کند. عیب گرفتن از یکدیگر ولقب زشت نهادن بر دیگران چونان بیماری مسری است که همه را فرا می گیرد وسبب از بین رفتن احترام متقابل وآرامش روانی جامعه می گردد.

 

این یادداشت در تاریخ 31/5/86 در صفحه قرآن روزنامه ایران چاپ شده است.




مهدی ملک محمدی ::: شنبه 86/6/3::: ساعت 6:42 صبح

فقط عبادت ودیگر هیچ!

 

وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون‏؛

وجن وانس را جز برای پرستش خود نیافریدم.       سورۀذاریات/آیۀ56

 

1-

-بعضی ها هر وقت گرفتار می شوند دعای امن یجیب می خوانند ودست تضرع به سوی خدا بلند می کنند همین که بارشان از پل گذشت خدا هم یادشان می رود.خدا در زندگی این جور آدم ها در حاشیه وکناره است"ومن الناس من یعبد الله علی حرف..."(حج/11).

-بسیاری از ما آدم ها معتقدیم هم باید خدا را داشته باشیم وهم به کارهای دیگرمان برسیم.عمل به دستورات واحکام شرع به جای خود و پول در آوردن و زندگی خوب هم جای خود.

 -قرآن هدف اصلی ازآفرینش ما انسان ها را یک چیز میداند وبس:عبادت خدا"...إلّا لیعبدون".بنا به فرمودۀ آفریدگار،ما کاری جز عبادت نداریم . نگاه قرآنی به زندگی برخلاف دیدگاه عوامانه از انسان یک عابد محض می سازد.در واقع انسان قرآنی  همۀ برنامه ها واهداف میانی زندگی خود را بر اساس هدف عبادت خدا ورضایت او تنظیم می کند.کار وتلاش روزانۀ این انسان جز برای تأمین این هدف نیست.

-چنانکه روشن است عبادت فقط در مهر وسجاده وگرسنگی خلاصه نمی شود ودر فرهنگ قرآن واهل بیت(ع) معنای وسیعی دارد:انجام کار برای خشنودی خدا،ودر نتیجه با این نگاه همۀ کارها می تواند عبادت خدا باشد.  

-پیامد این نگاه به زندگی آن است که این گونه افراد هیچ وقت گرفتار گناه نمی شوند زیرا آن را مورد پسند خدا نمی دانند.گذشته از این همیشه در انجام کارهای نیک وخدمت به خلق از یکدیگر پیشی می گیرندچرا که معتقدند جز برای این کار آفریده نشده اند.آنها کار مباح هم نمی کنند چرا که همۀ کارهایشان حتی خوردن وخوابیدن برای خشنودی خدا انجام می شود ؛ خوب بخورم وخوب بخوابم تا بتوانم بهتر بندگی کنم .انسان تربیت شدۀ قرآن نیازمندی دیگران به او را فرصتی برای نزدیک تر شدن به خدا می داند وامروز وفردا کردن برایش معنا ندارد.

-گرچه این نگاه به زندگی برای خیلی ها سخت وحتی غیر قابل اجراست ولی با مطالعۀ زندگی بزرگان، نمونه های فراوانی از اینگونه زندگی قرآنی می یابیم.مهم آن است که چشم ها را با زلال وحی بشوییم وبه قله چشم بدوزیم .

2-

-هدف همۀ موجودات ناقص آن است که با انجام برخی کارها به کمال برسند .یکی درس می خواند تا از نادانی به دانایی برسد ودیگری با بخشیدن مال خود، صفت جود را که نداشت به دست می آورد وبه او می گویند جواد وبخشنده.

-گفتیم هدف خدا از آفرینش ما ،تنها عبادت اوست.خدا که وجود کامل است چگونه می تواند هدفی داشته باشد؟ او که نمی خواهد کامل شود !

برای دریافت  پاسخ به این مثال توجه کنید:

     معلم کلاس به دانش آموزان سفارش می کند که خوب درس بخوانند.او در راه آموزش دادن شاگردان از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند.

به نظر شما دلسوزی معلم جزبه سود دانش آموزان است وخود نیزاز آن بهر ای می برد ؟مطمئناً خیر،او هدفی جز موفقیت شاگرد خود ندارد.

خداوند نیز هدفش از خلقت انسان ها عبادت، نه برای کامل شدن خود است  که او بی نیاز از هرگونه عبادت ماست.سود وبهرۀ عبادت که خشنودی پروردگار ورسیدن به بهشت برین است تنها به بندگان می رسدواین همان هدف خدا از آفریدن انسان است.

 این یادداشت در تاریخ 24 مرداد86 در صفحه قرآن روزنامه ایران چاپ شده است.

 




مهدی ملک محمدی ::: یکشنبه 86/5/28::: ساعت 7:44 صبح

 

 

 

آرام بخش یا مخدر!

-همۀ ما انسان ها دوست داریم در زندگی خود پیروز میدان باشیم .سعادت وخوشبختی هدف اصلی ماست.وباز همه از این که روزی شکست وناکامی  به سراغمان بیاید هراسناکیم.به همین خاطر است که همیشه به دنبال پناهگاهی می گردیم تا به ما اطمینان دهد که خوشبخت می شویم وهرگز شکست نخواهیم خورد واگر آن را بیابیم احساس آرامش می کنیم.

-حرف های دوستان وخانواده وحتی رسانه ها را زیاد شنیده ایم .بسیاری از آنها داشتن حساب بانکی برای خود وفرزندان ،بیمه کردن خود واطرافیان ،خوردن خوراکی ها وقرص های آرام بخش را سفارش می کنند.گاهی اوقات هم موسیقی چیز خوبی است تا برای لحظاتی ما را از دغدغه های زندگی رها وآراممان کند!

سؤال

به نظر شما هر یک از این ها که گفتیم تا چه اندازه می تواند آرام بخش دل وذهن ما با شد؟آدم های پولداری را دیده اید که حاضرند ثروت خود را بدهند وشبی بدون دغدغه سر به بالین بگذارند؟کسانی را می شناسید که اگر روزی قرص نخورند دنیا برایشان جهنم است؟تا به حال چند بار با صدای یک موسیقی دلنشین ،فارغ از همه چیز احساس کرده اید چقدر راحتید؟اما همین که دوباره به زندگی برگشته اید همۀ مشکلات به شما حمل ور شده اند!

-فکر می کنید یک آرام بخش واقعی که هیچ وقت ما را در زندگی تنها رها نکند چیست؟چیزی که موقتی نباشد وبا آن واقعاً احساس آرامش کنیم.

-بد نیست نسخۀ شفابخش را از قرآن بخواهیم :

            "ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب؛همه بدانید!تنها با یاد خداست که دل ها آرام می گیرد."                   سورۀ هود آیۀ 28

در این نسخه تنها راه، یاد خداست ودیگر هیچ.همۀ چیز هایی  که گاه گمان می کنیم آرام جان ماست به نوعی محدود وکوچک است ؛چیزی که امروز هست وفردا ممکن است نباشد ،صدای خوشی که اگر برایمان تکراری شود ملال آور هم می شود. وسایلی که نمی توانند همیشه وهمه جا با ما باشند چگونه می توانند اطمینان آور باشند؟آیا تنها موجودی که همیشه و همه جا با ماست، از فکر ونیت ما با خبر است ،درد دلمان را به خوبی می داند،برای زدودن هرغم و دردی از هر کس وچیز توانا تر است،کسی جز خالق وپروردگار ماست؟ با چنین نگرشی هر چیز غیر ازیاد خدا جز مخدری موقتی وبیهوش کننده ای غفلت زا نیست که با از بین رفتن اثرش دوباره همان آش است وهمان کاسه!

-مفسران بزرگ ، یاد خدا را شامل همۀ انواع آن می دانند .گاه ممکن است آن را بر زبان بیاوریم وگاه در ذهن وقلبمان به یاد خدا باشیم.به هر حال آنچه مهم است تلاش برای همیشگی کردن این حالت است.

-قرآن ،انسانی که با چنین اندیشه وپشتوانه ای قدم در راه زندگی بگذارد را آرام واقعی معرفی می کند.انسان الگوی این کتاب آسمانی از تلاش برای زندگی دنیا باز نمی ایستد،برای زندگی خود تدبیر دارد واز امکانات زندگی در حد معقول ومشروع بهره می برد.اما هیچ گاه به آنها اعتماد نمی کند .اعتماد او به خالق هستی است .وکیلش خداست وبا چنین اعتقادی هرگز دچار دلهره واضطراب نمی شود.

                                     او واقعاً آرام است.

 

این یادداشت در تاریخ 17 مرداد86در صفحه قرآن روزنامه ایران به چاپ رسیده است.




مهدی ملک محمدی ::: سه شنبه 86/5/23::: ساعت 5:32 عصر

                                               

بارها شنیده ایم سورۀ کوثر سورۀ حضرت زهرا(س)ست.ومنظور ازکلمۀ کوثر وجود مبارک ایشان است. به راستی چرا این سوره را سورۀ زهرا (سلام الله علیها)نامیده اند؟مفسران بزرگ شیعه وسنی در این زمینه اختلاف نظر دارند .در این نوشتار برآنیم به اختصار نظر درست را با ملاحظۀ گفتار مفسران وبررسی ادله واکاویم.

"کوثر"در لغت به معنای گرد وغبار فراوانی که در هوا پراکنده می شود آمده[1] واز این رو به  هر چیز که دارای فراوانی است وشأنیت کثرت دارد وبه طور کلی به خیر کثیر وفراوان[2]، کوثر گفته شده است.به فرد بسیار بخشنده هم کوثر گفته اند گویا خیر او نسبت به دیگران منتشر می شود .[3]

مفسران " کوثر"را در آیه به گونه های فراوان معنا کرده اند . به گفتۀ علامه طباطبایی تا بیست وشش نظر در این زمینه ارائه شده است[4].

در اینجا برای نمونه  بخشی از اقوال مفسران را ذکر ودر پایان به ذکر دلایل نظر برگزیده خواهیم پرداخت.

1-رودی در بهشت  که از عسل شیرین تر واز شیر سفید تر است ودیگررودها از آن سرچشمه می گیرند.

2-حوضی در بهشت که سر منشأ رودهای بهشتی است.

3-دانشمندان دین که علوم شریعت اسلام را گسترش می دهند.

4-نبوت وپیامبری محمد(ص) که حاکم بر دیگر شریعت ها و بالاترین مرتبۀ انسانی است.

5-قرآن

6-اسلام

7-فراوانی پیروان

8-فضیلت های انسانی فراوانی که در وجود پیامبر اکرم (ص) وجود داشت.

9-به بزرگی یاد شدن نام حضرت در طول روزگاران

10-علم ومعرفت

11-خوش اخلاقی

12-مقام شفاعت

13-همۀ نعمت هایی که به ایشان داده شد

14-فراوانی فرزندان وادامه یافتن نسل پیامبر[5]

برخی مفسران با توجه به معنای لغوی کوثر (خیر کثیر) معنای آیه را عام وشامل همۀ موارد ذکر شده می دانند.[6]     

گرچه هر یک از مواردی که  در بالا برشمردیم از نعمت هایی است که خداوند به پیامبر خود ارزانی داشته ولی به دلایلی که خواهد آمد نمی توانیم جز مورد اخیر سایر موارد را معنای درست آیه بدانیم.

دز میان اقوال پیش گفته تنها نظر اول ،دوم وآخر مستند به روایت است و بقیه جز تذوّق واظهار نظر بر اساس سلیقه نیست. اینک روایاتی را که مستند سه قول قرار گرفته از نظر می گذرانیم:

-ابن عباس گفته است:هنگامی که "إنا أعطیناک الکوثر"نازل شد ،پیامبر (ص)بر فراز منبر رفته ،آن را برای مردم خواندند.هنگانی که حضرت پایین آمدند مردم پرسیدند :آنچه که خداوند به شما عطا فرموده چیست؟پاسخ فرمودند:رودی است در بهشت که از شیر سفید تر

واز بلور صاف تراست...

- از انس روایت شده:روزی به پیامبر حالت مدهوشی وحی دست داد .هنگامی که سر خود را بالا آوردند خرم وخندان بودند.پرسیدم چه چیز شما را خوشحال کرده است؟فرمودند:در این لحظه سورۀ کوثر بر من نازل گردید وآن را خواندند.سپس فرمودند آیا می دانید کوثر چیست؟ گفتیم خدا ورسولش به آن آگاه ترند.ایشان فرمود:جوی وحوضی است در بهشت که در آن امتم بر من وارد می شوند...[7]

-در مورد عاص بن عائل سهمی نازل شده است. روزی پیامبر از مسجد الحرام خارج می شدند .در همان لحظه با عاص روبرو شدند وبرای لحظاتی با هم به گفتگو پرداختند.هنگامی که عاص وارد مسجد شد بزرگان قریش از او پرسیدند با چه کسی گفتگو می کردی؟اوپاسخ داد: با آن مرد ابتر.این ماجرا زمانی رخ داد که فرزندان پسر حضرت از دنیا رفته بودند.[8]

   پیش از بررسی روایات بالا ،معنای سوره را مرور می کنیم:"همانا ما به تو کوثر عطا کردیم.پس نماز بگذار ودست ها را به نشان تکبیر وتعظیم خدا بالا بیاور(یا برطبق نظر برخی مفسران قربانی کن).چرا که دشمن تو ،خود ابتر وبدون فرزند  است."

لازم به یادآوری است فرد حکیم به گونه ای سخن می گوید که میان اجزای کلامش ارتباط بوده واز پراکنده گویی می پرهیزد.از این رو هر بخش از گفتار اورا بایستی با قبل وبعد از آن فهمید.به مثال زیر توجه کنید:

   "ما امروز به شما هدیه خواهیم داد .پس خوشحال باشید واز جناب رئیس تشکر کنید.چرا که از امروز کسی نخواهد گفت کارمندان این شرکت مرخصی ندارند."

پر واضح است هدیۀ رئیس شرکت چیزی جز مرخصی به کارمندان نیست واین نکته از پایان عبارت بالا به خوبی روشن می شود.با این نگاه بار دیگر سوره را مرور کنید.به پیامبر هدیه ای الهی عطا شده واز آن به بزرگی یاد می شود.ایشان باید در برابر این هدیه شکرگزار خداوند  باشد .چرا که دشمن حضرت ،خود ابتر است ودیگر نمی تواند ایشان را اینگونه خطاب کند.بر این اساس هدیه وکوثری که در این سوره از آن سخن رفته معنایی عام نخواهد داشت( چنانکه در مثال بالا هر نوع هدیه ای را شامل نمی شود)  ودر مورد فرزندی است که از او نسل پیامبر ادامه خواهد یافت. اگر سوره برای دلداری ومژده به رسول اکرم (ص)نازل شده بایستی از هدیه وکوثری سخن بگوید که در برابر طعن ونیش زبان مشرکان مایۀ قوت قلب پیامبر باشد.از این رو نهر وحوض بهشتی گرچه نعمتی بزرگ است ولی نمی تواند برطرف کنندۀ نگرانی رسول اکرم در این باره باشد.

پس از میان سه گروه روایتی که به عنوان شأن نزول نازل شده تنها روایت سوم که با ساختار وسیاق کلام هماهنگ است مورد قبول بوده وبقیه رد می شود.  افزون بر این،روایت نخست از بالای منبر رفتن پیامبر سخن می گوید و این مطلب تنها در دورۀ مدنی مصداق پیدا می کند.در حالی که  روایات ترتیب نزول، سوره را مکی دانسته وسیاق وقالب سوره نیزبا سور مکی شباهت دارد.

  بر اساس آنچه گفته شد سوره در مکه نازل شده ومربوط به  حضرت زهرا سلام الله علیها ست.با ولادت ایشان ومژدۀ الهی بود که کافران از بی نسل بودن پیامبر وبی نتیجه ماندن دعوت ایشان مأیوس شدند.[9]واقعیت تاریخی نیز گواه این مدعاست. چه خوب گفته است مفسر بزرگ سنی ؛جناب فخر رازی :"این سوره در رد کسانی نازل شده که ازپیامبر  به خاطر نداشتن فرزند عیب می گرفتند.پس خداوند به ایشان نسلی عطا کرد که در طول زمان ها باقی ماندند.چقدر از اهل بیت پیامبر کشتند ! با این حال جهان پر است از فرزندان ایشان!واحدی از بنی امیه در جهان باقی نمانده که به او توجه شود.وسپس بنگر چقدر از بزرگان علما ودانشمندان همچون باقر ،صادق، ،رضا (علیهم السلام)،نفس زکیه ومانند آنها در میان نسل پیامبر به وجود آمد."[10]  

 

 

                                                                    



1-لسان العرب، ج‏5، ص: 133

2--مجمع البیان،ج10،ص835.

3-المفردات فی غریب القرآن،ص703؛لسان العرب،ج5،ص103.

4-المیزان ،ج20،ص370.

5-مفاتیح الغیب،ج32،صص313-317.

6-المیزان،ج20،ص370؛تفسیر نمونه،ج27،صص371و372.

7-مجمع البیان،ج10،ص836.

8-معالم التنزیل،ج5،ص316.

9- تفسیر من وحی القرآن، ج‏24، ص: 447،نیز نک:المیزان ،ج20،ص370.

10-مفاتیح الغیب ،ج32،ص313.




مهدی ملک محمدی ::: پنج شنبه 86/4/7::: ساعت 2:34 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :4530
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
مهدی ملک محمدی
طلبه حوزه علمیه قم ودانشجوی کارشناسی ارشد علوم قرآن وحدیث دانشگاه قم هستم.
 
>>آرشیو شده ها<<
 
>>لینک دوستان<<
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<